¸.•*´¨`*•.ALONE.•*´¨`*•.¸


گنجشک ها لاف می زنند:

جیک...جیک...جیک...

جیک هیچ یکشان درنیامد تو که می رفتی!

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 21:45 توسط نسترن |

من لياقت او را نداشتم يا او لايق من نبود؟؟؟؟

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:34 توسط نسترن |

هنوز هستند پسرانی که بوی مردانگی می دهند

در دستانشان عزت یک مرد واقعی لمس می شود. می شود به آنها تکیه کرد.

اهل ناموس بازی نیستند!

می شود روی حرف و قول هایشان حساب کرد ...

هنوز هم هستند دخترانی كه تنشان بوی محبت خالص می دهد

نابند، لمس نشده اند

هنوز هم هستند ! نادرند ! كمیاب اند ! پاك اند !

هنوز آدم هایی از جنس فرشته پیدا می شود...

كمیاب اند !

اما هستند ...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:25 توسط نسترن |

مرد باش
زمین به مرد بودنت نیاز داره ....
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز ...
مردونه گریه کن ، مردونه ببخش ....
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت ...

مردباش و هیچوقت نامردی نکن
مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش.............

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:16 توسط نسترن |

 

زن که بـاشـے … عـاشـق شـوے “چـشـم سـفـیـد” خـطـابـَت مـے کـنـنـد ! راسـت

 

مـے گـویـنـد . . چـشـمـانـَم سـفـیـد شـد بـه جـاده هـایـے کـه.. “تـو” .. مـُسـافـر

 

هـیـچـکـدام نـبـودے .

 

ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ

 

لطفا" خودت زحمت این " بی " را بکش

بگذارش جلوی " معرفت "

بچسبانش تنگِ نام قشنگ خودت ...

من دلم نمی آید از این کارها بکنم !

 

ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ

 

همیشـــه می گــفتی:

هیــــچ کــس بــــرایـــم تـــو نــمی شود

نمیـــدانـــم این تـــو کـــه بـــود؟

مــن که نبـــودمــ ؛ بــی شــک

 

ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ

 

سرخ ...زرد ... سبز ...

وسوسه شدم، کدام سیب را بردارم ؟!

میوه فروش پوزخندی زد و گفت :

تردید نکن؛

تمام سیب ها تو زردند ...!

 

ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ

 

هزار بار هم از این دنده به آن دنده شوی
فایده ندارد !
آغوشت "آغوشش" را کم دارد

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:9 توسط نسترن |

مرا ببوس نه یک بار که هزار بار بگذار آوازه ى عشق بازیمان چنان در شهر بپیچد

که رو سیاه شوند آنها که بر سر جدایى مان شرط بسته اند…!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 13:55 توسط نسترن |

پیشانیم
چسبیدن به سینه ات را میخواهد…
و چشمهایم!

خیس کردن پیراهنت را…
عجب بغض پر توقعی دارم!
 من امشب…

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 13:9 توسط نسترن |

نگران شب هایم نباش … ” تنها ” نیستم … ” بالشم “… “

هق هق سکوتم ” … ” قرص هایم ” … …” پاکت سیگارم ” … … ” لرزش دستانم “

… همه هستن *

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 13:6 توسط نسترن |

سلامتی اونایی که از هر انگشتشون یه هنر میریزه...
میرنجونن...
میسوزونن...
میشکونن...
له میکنن...
نابود میکنن... و سلامتی اونایی که جز دوس داشتن این موجودات هنرمند باهمه وجودشون هیچ هنر دیگه ای ندارن....

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 13:4 توسط نسترن |

در شهر صدای پای مردمانیست که همچنان که تو را میبوسند

طناب دار تو را می بافند

مردمانی که صادقانه دروغ می گویند و

عاشقانه خیانت می کنند

کاش دلها آنقدر پاک بود که برای بیان

دوستت دارم نیازی به قسم خوردن نبود

کاش.....

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 12:59 توسط نسترن |

تنهایی یعنی:
بری عطری رو که اون میزده رو بخری
و بزنی به خودت
تا فکر کنی کنارته

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 12:57 توسط نسترن |

تنهایی یعنی

آخ كه چقدر دلم می خواد با یه نفر درد و دل كنم...

تنهایی یعنی

آخ كه چقدر دلم می خواد سرمو بزارم رو شونه هاشو یه دل سیر گریه كنم...

تنهایی یعنی

آخ كه چقدر دلم میخواست الان پیشم بودی...

تنهایی یعنی

آخ كه من چقدر تنهام.......!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 12:51 توسط نسترن |

مرا با خیالت تنها نگذار

اصلا" به خودت نرفته است

مهربان نیست

آزارم می دهد

دلم خودت را می خواهد...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 12:47 توسط نسترن |

 

منی که تو قلبت جا ندارم

 

پس چرا؟

 

چرا؟

 

چرا؟

تعارفم میکنی بیام تو؟

نوشته شده در تاريخ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 10:49 توسط نسترن |

خیانت غم انگیز است

 

ولی غم انگیز ترر از آن

خیانتی است که یک زن به زن دیگری می کند

نوشته شده در تاريخ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 10:42 توسط نسترن |

بودنم را هیچ کس باور نداشت

 

هیچ کس کاری به کار من نداشت

بنویسید بعد مرگم روی سنگ

با خطوطی زیبا و خیلی قشنگ

او که خوابیده در این گورستان سرد

بودنش را هیچ کس باور نکرد...

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 10:40 توسط نسترن |

تنهای بی سنگ صبور

 


خونه ی سرد وسوت و کور

 


توی شبام ستاره نیست

 


موندی و راه چاره نیست

 


اگرچه هیچکس نیومد

 


سرس به تنهاییت نزد

 


اما تو کوه درد باش


طاقت بیار و مرد باش

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 19:28 توسط نسترن |

این روزها

حتی اگر خون هم گریه کنی

عمق همدردی دیگران با تو یک کلمه است : "آخی" !!!!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 19:19 توسط نسترن |

تـنـهـایـی یـعـنـی . . .

عـاشـقـشـی . . .

ولـی حـق نـداری بـهـش نـزدیـک بـشـی !

چـون اون دیـگـه تـنـهـا نـیـسـت . .
.

.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 19:15 توسط نسترن |

زندگي يک بازي درد آور است

 


زندگي يک بازي بي آخر است

 


زندگي کرديم و اما باختيم

 


کاخ خود را روي دريا ساختيم

 


لمس بايد کرد اين اندوه را

 


بر کمر بايد کشيد اين کوه را

 


زندگي را با همين غمها خوش است

 


با همين بيش و همين کم ها خوش است

 


باختيم و هيچ شاکي نيستيم


بر زمين خورديم و خاکي نيستيم

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 19:11 توسط نسترن |

 


پشت آن پنجره ي رو به افق،

 


پشت دروازه ي ترديد و خيال،

 


لا به لاي تن عرياني بيد،


من در انديشه ي آنم که تو را، وقت دلتنگي خود دارم و بس...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 19:9 توسط نسترن |

دست از سر ما بردار ، کنار تو نمي مونم

 


يه روز مي گفتم عاشقم ، اما ديگه نمي تونم

 


تقصير هيچکس ديگه نيست ، قصه ي ما تموم شده

 


حيف همه خاطره ها ، به پاي کي حروم شده

 


دروغ مي گفتي که ، برم از بي کسي دق مي کني

 


اشکاتو باور ندارم ، بي خودي هق هق مي کني

 


يادم مي افته لحظه اي که دست تو رو شد برام

 


قسم مي خوردي پيش من که جز تو عشقي نمي خوام

 


دست خودم نيست که ديگه هيچکسي باور ندارم


اين چيزا تقصير تو ه تلافيشو آن را در مي يارم

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:58 توسط نسترن |

وقتي كسي ناراحتت مي‌كنه 42 تا ماهيچه استفاده ميشه تا اخم كني، اما فقط 4 تا ماهيچه لازمه تا دستت رو دراز كني و بزني پس كله‌اش

اینو کاملا جدی گفتم

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:56 توسط نسترن |

 

پروانه احساسم در دام عنکبوتي افتاد

 

 

 

که عنکبوتش سير است

 

 

 

 نه ميتواند پرواز کند

  نه ميتواند بميرد  . . .

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:55 توسط نسترن |

ببخشيد
که به تو خنديدم
ولي خوب ترسيدم
شايد که سيب از باغچه ما باشد
آخر . . . دلِ من با دل تو همسايه است
دل من يک سيب است
که تو مي دزديش
خوب من ترسيدم
ز تو دزد زيرک
ولي يک خواهش
گازش زن
ولي نيم خورده نزار اين دل را
که بسي کرم در اينجا خفته ست
به لجن مي کشيش
اگر . . .ناقصش بگزاري

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:52 توسط نسترن |

گفتی تو دلم اول و آخر خودتی

 

از هر چی که دارم بهترینش خودتی

 

خندیدمو زیر لب مکرر گفتم :

شاهزاده ی قصه های من! خر خودتی

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:47 توسط نسترن |


برای خریدن عشق هر کسی هر چه داشت داد،

 

دیوانه هیچ نداشت و گریست

 

گمان کردند چون هیچ ندارد میگرید،

 

اما هیچکس ندانست

 

که

 

قیمت عشق اشک است و قیمت اشک عشق

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:45 توسط نسترن |


پشت پا خوردم ز هر کس که گفت یار منه

 

چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه

 

هر که دستی از محبت حلقه کرد بر گردنم

دیدم این دست محبت، حلقه ی دار منه

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:42 توسط نسترن |

توی دنیا دوتا نابینا بیشتر وجود نداره، یکی تو که هیچ وقت عشق منو ندیدی، یکی هم من که کسی را جز تو ندیدم

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, در ساعت 18:34 توسط نسترن |